۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

نداي نازنينم


براي ندا صالحي آقا سلطان,
كه لحظه شهادتش جهان را بيدار كرد


ندايم, اي نداي نازنينم
تو خونين لالة ايرانزمينم

در آغوش كدامين خاك خفتي
كه در چشم تمامِ ما شكفتي

كه حتي لحظه سردِ غروبت
نشد خاموش چشمِ پر فروغت

اگر رفتي به راه پاك خورشيد
هزاران غنچه از خون تو روييد

به خاك انداختد دست شقاوت
ولي از خون تو جوشيد حقيقت

به سوگت اي عزيز آتشفشان شد
حريق شعله ات در جسم و جان شد

تو كه رفتي و قلبم را شكستي
ولي در برج ايرانم نشستي

تو اي گلخون باغ آرزويم
صدايت زنده مانده در گلويم

قسم بر خون پاكت اي ندايم
كه خاموشي نميگيرد صدايم

درياچه خون

آهنگ و تنظيم: محمد شمس
خواننده: حسام

زير چترِ وحشتِ شب
مي كشيد جلادِ مجنون
طرح كشتار ستاره
شكل يك درياچه خون

طرح پرپر كردن گل
طرح قتل نسل اميد
طرح اجراي شقاوت
قتل فرزندان خورشيد

قتل معصومانة عشق
قتلِ مظلومِ حقيقت
پارة تنِ فرشته
واي واي از اين مصيبت

اونكه حرفش، حرف رُستن
از بهار و از شكفتن
اونكه قاموس شرف بود
بهترين بهترِ من

اونكه فرياد زمين و
چشم بيدار زمان بود
با تمام ناتمامش
خوگ رگهاي جهان بود

بوسه‌اش بر حلقه دار
پشت ظلمت خيز دهليز
مثل بوسه بر تن ماه
خوشتر از شبهاي پاييز

قتلِ زخمي, قتل بيمار
كشتنِ جانهايِ تبدار
قتلِ گل با تيغِ ساطور
كشتنِ سرو و سپيدار

قتل كودك, قتل مادر
هر اسير كنج زندان
پسر تو, خواهر من
قتل عام هرچه انسان

كتيبة زنان

اي مسافرِ غريبِ
شب هستي‌كش انسان
توي جاده‌هاي مقتل
تبِ جنگ و مرگ و عصيان

شبِ ظلم و شوربختي
هستيِ تو رو رقم زد
واسه كشتنِ غرورت
به سرت حجاب غم زد

سرنوشت تو رو انگار
ديوِ جهل و جادوي كور
ساخته بود از غل و زنجير
از تويِ گهواره تا گور

رو لبات طلسم وحشت
توي تاريكيِ بيداد
دل روشنِ تو اما
پُر شد از سكوتِ فرياد

رو كتيبه‌ها اگرچه
اسم تو به خون سرشته
اما از خدا شنيدم
زير پاي تو بهشته

تويي جانِ تيرِ آرش
مادر و همسفر من
خونِ بابك و سياوش
اي چراغِ آخرِ من

بعدِ قرني توي ظلمت
شبُ پاشيدي و رستي
شيشة عمرِ سياهِ
ديوِ وحشتُ شكستي

حالا آوازِ رهايي
تو صدايِ تو دميده
شونه‌هات يه تكيه‌گاهِ
تا رسيدن به سپيده

همه حرفات مثل شعره
ديگه از يادم نمي‌ره
آره، شعلة چراغت
پيش چشمام گُر مي‌گيره

توي دستاي تو، فردا
پُرِ از حسِ بهاره
واسه روييدن گلها
پُر مي‌شه از تو دوباره

حديث عشق

مي بري كجا
اين دل مرا
بيا كه بي تو قلب من شكسته
در سرشت من
سرنوشت من
بيا كه عشق تو به دل نشسته


مي بري كجا
اين دل مرا
بيا كه بي تو من ثمر ندارم
در شب سياه
ماهِ من بيا
بيا كه بي تو من سحر ندارم


در خيال من, بذر جان تويي
اي بهار من, در خزان تويي
جويمت تو را اي بهشت من
اي روايتِ سرنوشت من
اي محبوب دلم

اي كه از همه آشناتري
از صفاي عشق با صفاتري
بي تو اين دلم خالي از صفاست
هر تپيدنش راز يك وفاست
اي محبوب دلم

لشكر گلها

آهنگ و تنظيم: محمد شمس
خوانندگان: آيدا, مريم و ضحي


«اشرف» از تو سرفراز و سينه ام پر شور باد
گر هميشه مهر تو در قلب من ممهور باد

چشم در راه جمالت, آرزو داران عشق
چشم مردم از تو روشن, چشم دشمن كور باد

اي قرارگاه بهار, اي ارتش گلواژه ها
سوت و كور كوچه ها از هاي و هويت, سور باد

مسلك عشقم تويي, اي مسلك آزادگي
آتش عشقت كه در جان من است, از طور باد

اي نگين سبز جنگل بر سر انگشت بهار
خاك من از لشكر گلهاي تو منصور باد

اي قرارگاه بهار, اي ارتش گلواژه ها
سوت و كور كوچه ها از هاي و هويت, سور باد

«آه, اي روشن طلوع بي غروب» آرزو
ظلمت اين تيره شب از هور تو پر نور باد

دانه هاي شعر من از حسّ تو سبز ميشوند
شعر من بي واژه از تو شعر نيست, منثور باد

اي كه خشت خانه ات از گوهر و الماس جان
دست ناپاك پليدان از حريمت دور باد

اي قرارگاه بهار, اي ارتش گلواژه ها
سوت و كور كوچه ها از هاي و هويت, سور باد

شهر طلوع

آهنگ و تنظيم: محمد شمس
خوانندگان: حميدرضا طاهرزاده, امير آرام و هايك

اشرف تو خورشيد مني
اشرف تو اميد مني
اي كه تو را از تو سرودم
اي كه تو افسانة ما
اي كه تويي خانة ما
نامِ تو سيمايِ وجودم

چون ابر بيكران و بيقرار
بر خاكِ خشك ما بيا ببار

تو سايگاه خسته ها
اميدِ دلشكسته ها
از تو غنچه مي دهد بهار

تو اي عزيزِ ماندگار
تو آرزو, تو يادگار
اي تو تكيه گاه استوار

اشرف تو خورشيد مني
اشرف تو اميد مني
اي كه تو را از تو سرودم
اي كه تو افسانة ما
اي كه تويي خانة ما
نامِ تو سيمايِ وجودم

تو جلوه گاه خاكِ آرشي
نشانِ رستم و سياوشي

تويي تو شهريارِ ما
تويي كهن ديارِ ما
سنگر هميشه افتخار
به عشق خاك نازنين
منم كه با تنت عجين
مشرقي تو اي طلايه دار

اشرف تو خورشيد مني
اشرف تو اميد مني
اي كه تو را از تو سرودم
اي كه تو افسانة ما
اي كه تويي خانة ما
نامِ تو سيمايِ وجودم

تو تپش هاي دل از عشقِ وطن
بخدا بي تو نباشد تن من

تا افق پر از اميدي
تو به اوج خود رسيدي
تو پر از باور خورشيد و بهار

مثل رسم چشمه

بچه‌ها اي نازنينان
اي شما گلهاي اميد
بشكفين بازو به بازو
در قيام سرخ خورشيد

بچه‌ها اين سرزمينِ
بابك و ستار و موسي
مي‌خروشه در تن او
خونِ گرمِ اشرف ما

يادتون باشه كه روزي
ميهنِ ما پر غزل بود
كوچه‌ها لبريز شادي
خانه لبريزِ عسل بود

پر درخت و سبز و خرم
هر وجب خاكِ خدا بود
ريشه‌هاش تو آسمانها
خانة افسانه‌ها بود

در شمالش جنگل سبز
آبي عمان جنوبش
صبح پاكش با سلامي
بوسه مي‌زد بر غروبش

روزي استبداد چكمه
روز بعد پيرِ ستمگر
سربِ داغي زد به سينش
زد به قلبش زخم خنجر

خون چكيد از شاخة گل
فصلِ غمگينِ خزان شد
فصل ميلادِ شهادت
شعلهٌ رنگين كمان شد

بچه‌ها! امروز اما
با شما دارم سخنها
بچه‌ها بايد بپا شد
با شمام اي نسل فردا

با شمام اي نازنينان!
اي شما گلهاي اميد
مثل رسمِ خوبِ چشمه
بچه‌ها بايد كه جوشيد

تا كه آزادي گشايد
بال و پر بر بام ايران
تا ابد جاويد بادا
مام ميهن، نام ايران

دنياي خندان

دنيايِ ما بزرگه
يك راهِ بي نهايت
دنياي تلخ و شيرين
يك رازِ پر حكايت

يك راهِ نا تمومه
بايد كه همسفر شد
بايد به فكرِ عشق و
بايد فكرِ خطر شد

مي شه دنيايي ساخت, دنياي پر اميد
مي شه شوق گل شد, باز شكفت و خنديد

مي شه يك دل شد و يك صدا, همنفس
مي شه يك دست شد و پركشيد از قفس

نبايد شقايق دلش پر خون باشه
گلِ يخ نبايد سرد و بي جون باشه

بايد دوباره
گل كرد و روييد
بايد كه پر زد
تا اوج خورشيد

كسي از راه مي آد, لايقِ قلبِ ماست
مثلِ خون تو رگه, تازه مثلِ هواست

با خودش مي آره, صد بغل ترانه
يك جهان پر از حس, اما عاشقانه

نبايد شقايق دلش پر خون باشه
گلِ يخ نبايد سرد و بي جون باشه

بايد دوباره
گل كرد و روييد
بايد كه پر زد
تا اوج خورشيد

اين ترانه را به درخواست خانم ماريا فاراندوري خواننده پرآوازه و مقاومت يونان, بر روي آهنگ يكي از مشهورترين ترانه هاي او به نام «پسر خندان» نوشتم. با الهام از چند شعر و ترانه دو شاعر شهير يونان «يانيس ريتسوس و ياكووس كامپانل ليس»

شهر آرزوها

آهنگ وتنظيم: آندرانيك
خواننده: در دست اجرا


اشرف كجاست, اشرف؟
باغ اميد دلها
آنجا چگونه شهريست؟
يك شهر آرزوها

آنجا براي انسان
دل خستگي ندارد
گل در بهار اشرف
پژمردگي ندارد

يك آسمان ترنم
بالي براي پرواز
رازي براي تاريخ
رمزي براي آغاز

اشرف كجاست, اشرف؟
باغ اميد دلها
آنجا چگونه شهريست؟
يك شهر آرزوها

آنجا كه پايداري
يك قصة نگفته ست
يك باغي از ترانه
در هر گلو شگفته ست

آنجا كه با شكستن
هرگز آشنا نيست
مقصد براي آنجا
آزادي و رهاييست

اشرف كجاست, اشرف؟
باغ اميد دلها
آنجا چگونه شهريست؟
يك شهر آرزوها

آنجا كه چشمة عشق
از هر دلي ميجوشد
از چشمِ هر مجاهد
خورشيدي ميدرخشد

معراج عاشقانست
كعبه براي دلها
فريادِ ماندگاري
پلي براي فردا

اشرف كجاست, اشرف؟
باغ اميد دلها
آنجا چگونه شهريست؟
يك شهر آرزوها

توفان در كمين

ما زن و مرد جنگيم
تيري كه از خدنگيم
اي ديو جهل و جادو
بجنگ تا بجنگيم

گر سرب داغ تو شد
در جان ما روانه
مائيم كه مي‌خروشيم
بر دار و تازيانه

گر صد ستاره كشتي
از آسمان ايران
بازم ستاره پوش است
اين آسمان تابان

در اين سكوت شب‌خيز
آواز دلنشينيم
تا قبله‌گاه خورشيد
از پا نمي‌نشينيم

لبريز از اميديم
هان! شورآفرينيم
ما گام آذرخشيم
توفانِ در كمينيم

آخرِ خط

يكي بود يكي نبود
توي يك صحراي دور
قلعه اي به شكل قلب
از ستاره بود و نور

تپش قلب همه
يه اميد, يه تكيه گاه
به گوارايي عشق
به شكوهِ قصه ها

يه روزي وحشت مرگ
همه جا نعره كشيد
تب دود و انفجار
روي شهر سايه كشيد

يكي دل سپرد و موند
يه هميشه بيقرار
يكي ترس خورده دلش
رفت و گفت يا الفرار

يكي عاشق بود و شد
يه رفيق, يه همسفر
يكي خود فروخته شد
تا كه افتاد تو خطر

آره, اونكه خسته شد
توي اين سختيِ راه
از حقيقت دل بريد
رفت و پشت كرد به خدا

واسه دلمردة خود
خونه رو بهانه كرد
حرفِ كهنه مي زد و
عقده هارو تازه كرد

حالا در آخرِ خط
رفته تا مرز جنون
به تباهي رسيده
توي مرداب ميده جون

توي اين راهِ سياه
تا به آخر نرسيد
كور و كر, بازيچه شد
تا به يك چاله رسيد

تو خودش شكست و مرد
آخرِ خطِ نبود
تا كه پوسيده بشه
تو همون چاله كه بود

فانوس راه

فصلي‌كه قرار بود اون فصل
باشه بردن تو از ياد
نقطة طلوع تو شد
فصلِ آغاز يه فرياد

توي اون بيراهة كور
تو شدي فانوس اميد
توي دلتنگيِ تاريك
بودنت مثل يه خورشيد

شعلة فرياد انسان
در تو مي‌كشيد زبانه
واسه مقصد رهايي
از تو مي‌گرفت نشانه

گاهي سبزي مثل جنگل
گاهي رنگِ آسمونها
گاهي سرخ، مثل شقايق
حريم پاكِ يه دريا

صدتا رمزو نمي‌تونم
جاي اسم تو بذارم
واسه تفسيرِ زلالت
چشمه‌هارو كم آرم

بودنت تنها سلاحِ
پيش نعرة جهالت
صافيِ نجيبِ آينه
از تو مي‌گيره اصالت

با تو مي‌شه پركشيد رفت
تا به عرش آسموني
تويي كه منو تو اين شب
به سپيده مي‌رسوني

فرش سرخِي واسه تاريخ
اي تو پرچمِ فراتر
براي عبور فردا
اين تويي! غرور برتر

چه بايد كرد

آهنگ و تنظيم: امير آرام
خواننده: امير آرام

بخوان از دفترِ كهنه
از آن روزهاي خوب و بد
بگو از حال ما اكنون
چه بايد بود و بايد كرد؟

بگو از عمرِ كوتاهِ
شكوهِ جلوة بهمن
صعودِ همدلي و عشق
سقوطِ هرچه اهريمن

بگو از خاطراتِ تلخ
بگو از قصة شيرين
از آن آوارِ تاريكي
از آن شادي, كه شد غمگين

بگو از رسمِ ايثار و
از آن چشمي كه شد خندان
بگو از اوجِ ويراني
وز آن چشمي كه شد گريان

بگو از مسلخِ جلاد
از آن دژخيمِ بد كردار
از آن سالارِ دريا دل
از آن سردارِ سر بردار

بگو با مرگ فرسودن
از آن اندوهِ بي پايان
از آن دلواپسي هاي
وفادارانِ در زندان

از آن مردان شير اوژن
زنانِ قهرمانِ ما
از آن پيرانِ برنادل
جوان و دختران ما

ولي امروز تو اي همراه
بشوي اندوهِ تو از تن
پرِ پروازِ تو واكن
درِ زندانِ تو بشكن

مثل بانگ سحر خيزان
از اين خانه به آن خانه
در اين غوغاي انسانكش
بگو كه شب نمي مانه

بر افروز شعلة اميد
بپاخيز و بزن فرياد
مثل يك خرمن آتش
بده خاكسترو بر باد

خاتون قصه

اي ياور تنهايي ها
اي تكيه گاه آخرين
خاتون پاك قصه ها
بيا، بيا، بيا ببين

بخت زمين سياه شده
دنيا داره خراب ميشه
از عطش نبودنت
هي چكه چكه آب ميشه

در زير آوار ستم
پدرا ديوونه شدن
مادرا پرسه ميزنن
بچه‌ها بيخونه شدن

اي مرهم هميشگي
بر زخم كهنه زمان
اي ناجي روئيدني
اي داد بيداد، اي امان

بذار حريق زخم دل
گر بگيره تا آسمون
بذار كه از دستاي تو
سربكشه رنگين كمون

بذار ازت جون بگيرن
مثل خود بهار بشن
مثل پرستوهاي عشق
دوباره بيقرار بشن

خونه ظلمت بسوزه
در شام آخر سفر
خورشيد آزادي بياد
پشت سپيده سحر

سر بذارن رو شونه هات
اشكها به دريا برسن
از نفس مهربونيت
تا پرِ ابرا برسن

بخت زمين سپيد ميشه
حرير شبنم اومده
خاتون پاك قصه‌ها
آي گل مريم اومده

روايت

با شمام آيندگان راه ما
اي شما پويندگانِ قصه ها
قصه يي دارم ز بيداد زمان
قصه يي از خون بسياران ما

روزي در تاريكي دهليزها
ظهر ما شلاق و شام ما شكنج
زخم شاه و شيخ بود تنپوش ما
شانه هامان آشيان درد و رنج

از خروشِ خونفلاتِ جانِ ما
غنچهٌ آزادي از نو بر دميد
پنجة سنگينِ دزدي در كمين
غنچهْ نو باوه را از شاخه چيد

خاك ايران غوطه ور در اشك و آه
چهره در خون بود و فرياد از جگر
مادران در پرسه هاي دخمه ها
سنگ قبرها پر شد از نام پسر

مخمل زخمست تنم, از تير دد
زخم تيغ نارفيقان از قفا
شب سياهي مي كشيد از بامِ شوم
نعره مي زد جغد شب بر بامِ ما

قلب ماهِ شب ستيز اندوه شد
تا افق ها از شهيد پوشيده بود
آسمان پوشيده از رنگين كمان
خون ما بود, از زمين جوشيده بود

اشك ما شد آهِ خونين سحر
قصه ما قصه بي انتها
كي جهان آگه شود از اين ستم؟
سوختم, آتش گرفتم اي خدا !

نام ما حك گشته در قلب جهان
لحظه لحظه با هزاران خاطره
بال پروازِ فرشته بالِ ما
دستِ خورشيد دستِ ما را زد گره

اين كيه

اين كيه كه عشق ازش نفس نفس مي‌باره
اين كيه؟ اين كيه؟
اين كيه كه ترانه‌ش از نفسِ بهاره
اين كيه؟ اين كيه

مثل چكاوكي از
جنگلِ سبز رسيده
مثلِ هواي تازه
به زندگي دميده

مثل غرورِ مهتاب
خيزِ شبُ شكسته
مثل يه غنچه لبخند
رو لب غم نشسته

اين كيه كه عشق ازش نفس نفس مي‌باره
اين كيه؟ اين كيه؟
اين كيه كه ترانه‌ش از نفسِ بهاره
اين كيه؟ اين كيه

آه كه ترانه بي اون
نالة تو چاه مي‌شه
آه كه ستاره بي اون
لوحِ گورِ ماه مي‌شه

آه كه غزل كجا هس
آه كه كجاس قصيده
بگن كدوم بهاري
بي او به گل رسيده

اين كيه كه عشق ازش نفس نفس مي‌باره
اين كيه؟ اين كيه؟
اين كيه كه ترانه‌ش از نفسِ بهاره
اين كيه؟ اين كيه

چشمه مي‌گه به‌دنيا
بي او سرابه دريا
كِي ديگه رنگين‌كمون
پل مي‌زنه به فردا

انگاري مثل خورشيد
دنيا براش كوچكه
عشق واسه اون يه دنياس
از خود عشق مي‌چكه

اين كيه كه عشق ازش نفس نفس مي‌باره
اين كيه؟ اين كيه؟
اين كيه كه ترانه‌ش از نفسِ بهاره
اين كيه؟ اين كيه

مسافر شرق

آهنگ و تنظيم: روزبه
خواننده: داوود


مسافر شرق بگو چه داري تو كوله بارت براي ايران
براي خانه سبد سبد گل براي كوچه سلام و آواز
صداي شوقِ پرنده هايي يه آسموني براي پرواز

مسافر شرق بگو چه داري تو كوله بارت براي ايران
براي صحرا پر از شقايق براي گندم، بلور باران
براي خسته يه سايه گاهي براي زخمي، نفس نفس جان

مسافر شرق بگو چه داري تو كوله بارت براي ايران
زلالِ رودِ هميشه جاري براي جانِ كوير بي تاب
براي شبها, غرور مهتاب براي سبزه شكوه آفتاب

مسافر شرق بگو چه داري تو كوله بارت براي ايران
براي جنگل يه فصل تازه نسيم آبي، براي دريا
سخاوت نور براي شبها طلوع صبحي براي فردا

مسافر شرق بگو چه داري تو كوله بارت براي ايران
براي گلها پناهِ دستات براي باغچه پراز صفايي
براي هركي دلش شكسته پر از اميدي, پراز وفايي

مسافر شرق بگو چه داري تو كوله بارت براي ايران
پراز بهار و پر از رهايي غزل غزل عشق براي ياران

مُشتِ آشنا

آهنگ و تنظيم: شاهپور باستانسير
خواننده: مرجان



منزل‌به‌منزل در‌به‌در
كوچه‌به‌كوچه كو‌به‌كو
از پنجره تا پنجره
هركس كه دارد آرزو

بازو‌به‌بازو، دست‌به‌دست
با هم يكي و هم صدا
بر چهرة جلادِ قرن
مثل يه مشتِ آشنا

برخيز و از جاكن ستم
چون موج دريا پرخروش
آتش بزن برخرمنِ
اين حاكمانِ دينفروش

آه اي پسر، اي دختران
رودابه‌ها اي تهمتن
آه اي پدر، اي مادران
مامِ كهنسالِ وطن

در مدرسه، در كارگاه
در هر سرا، در هر گذر
تا هر كجاي اين صدا
دانش‌پژو، اي كارگر

برخيز و از جاكن ستم
چون موج دريا پرخروش
آتش بزن برخرمنِ
اين حاكمانِ دينفروش

آه اي رفيق، اي همرهان
در صومعه يا در اذان
هركس كه مي‌خواند دعا
هم مسلكِ پيغمبران

از ساحل سبزِ خليج
تهران و آذربايجان
تا خشمِ توفانِ خزر
كرد و بلوچ و تركمان

برخيز و از جاكن ستم
چون موج دريا پرخروش
آتش بزن برخرمنِ
اين حاكمانِ دينفروش

ماه در مرداب

بگو بابا كه بيدارم
هنوز چشمام نرفته خواب
ببين از شب هنوز مونده
هنوزم روشنه مهتاب

طلسم قفل رو لبهاته
ولي چشمات پر از حرفه
بهار اينجا چرا مرده
چرا گلخونه از برفه

بگو از قتل عام گل
چرا گلخونه ويرونه
چرا زخمه تنِ باغچه
پرِ پروانه گلگونه

بگو از كاوة امروز
همونكه پاش به زنجيره
اگرچه دست وپاش بستس
وليكن مثل يه شيره

بگو بابا كه بيدارم
هنوز چشمام نرفته خواب
ببين از شب هنوز مونده
هنوزم روشنه مهتاب

كجاس قبر عموي من
بگو از دايي و خاله
چرا تو خاكِ ما بازم
همش سرخه گلِ لاله

چرا تو كوچه هاي ما
بساط دشنه و داره
چرا از آسمون ما
هنوزم گوله مي باره

هنوز در قامت خونه
چراغِ خنده خاموشه
هنوز مادر بزرگ من
عزاداره, سياه پوشه

بگو بابا كه بيدارم
هنوز چشمام نرفته خواب
ببين از شب هنوز مونده
هنوزم روشنه مهتاب

نگو از قصة رستم
نگو از كشتنِ سهراب
كدوم خورشيد رو كشتن
كه ماه افتاده در مرداب

چرا سوداگران دزد
چراغِ روشنُ بردن
همه پروانه هامون رو
به جرمِ عاشقي كشتن

بگو اي مهربون بابا
يه دنيا حرف اگه مونده
اگرچه آينة ما رو
غبار سايه پوشونده

ولي انگار سحر اومد
ببين مرگِ شبُ اينجا
رسيده صبحِ آزادي
طلوعِ روشنِ فردا


اين ترانه, ورسيون متفاوت ترانه «هنوزم روشن مهتاب» است.

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

عبور


آهنگ و تنظيم: آندرانيك
خواننده: روزبه


عبور تو شبيه رعد
شبيه رگبار تگرگ
شكافتن حادثه ها
بوسيدن لبهاي مرگ

هزار زخم خنجر و
تنِ يگانة تو بود
طلسم قفل بيصدا
حريصِ خانة تو بود

رد شدي از دام جهان
رد شدي از هرناگهان
رد شدي از ثانيه ها
رد شدي از حجم زمان

رد شدي از تنگة مرگ
آنطرف بود و نبود
از كمر خليج خون
از دهن آتش و دود

نذار كه خورشيد بميره
دوباره خاموشي بياد
دوباره سايه هاي ترس
فصل فراموشي بياد

بذار كه از بازوي تو
شكوفه هاي آهنين
توفانِ سرخِ رگِ تو
بشكفه از پوست زمين

سوار سينة صدف
گوهر دريا را بگير
تمام جنگل مال تو
پنجه بكش, پنجه شير!

هنوزم روشنه مهتاب



آهنگ و تنظيم: محمد شمس
خواننده: هنرمند خردسال هلنا
با همراهي اركستر مجلسي فرانسه

بگو مادر كه بيدارم
هنوز چشمام نرفته خواب
ببين از شب هنوز مونده
هنوزم روشنه مهتاب

بگو اي مهربون مادر
يه دنيا حرف اگه مونده
اگر چه آينة ما رو
غبار سايه پوشونده

نگو از قصه رستم
نه از افتادنِ سهراب
از اون مردان دريا دل
بگو از دخترِ آفتاب

اگه در قامت خونه
چراغ خنده خاموشه
ببين از هر دلِ پر شور
اجاقِ شعله مي جوشه

اگه در كوچه هاي ما
بساط دشنه و داره
ولي در سنگرِ اشرف
هزاران كاوه بيداره

نهالِ پر گلِ خاكش
پراز گوهر, پراز الماس
بهار مي جوشه از رگهاش
براي غنچه هاي ياس

اگه سوداگران دزد
چراغِ روشنُ بردن
همه پروانه هامون رو
به جرمِ عاشقي كشتن

ببين كه پيكر اشرف
به خونِ عشق لبريزه
تبارِ باقر و ستار
بله, كويِ امير خيزه

يه دنيا حرف اگه مونده
رسيده مرگ شب اينجا
طلوعِ صبح بيداري
شكوِه روشنِ فردا

ميلاد شكوفه

اولش يه دونه بودم
زير خاك، تنهاي تنها
چشم من زندونيِ خاك
دلِ من تو آسمونها

رو سرم پردة پاييز
به تنم غبار غربت
نفسم توسينه خشكيد
نديدم بارون نعمت

تا كه يك روز تو زمستون
خون برف، گرم و تپنده
انگاري به من نفس داد
مثل قلب يك پرنده

نمِ خوب شبنمِ باغ
تو رگِ من خونه مي‌كرد
نور مهربونِ خورشيد
تو تن من لونه ميكرد

صداي نبضِ پرستو
بيدارم كرد منو ازخواب
دستِ گرم باغبوني
منو داد به‌دست آفتاب

وقتي‌كه بارون مي‌اومد
برگِ سبز چتر سرم شد
قامتِ سرو بلندي
سايه بونِ پيكرم شد

حالا تو باغ بهارم
عطرم از جنس سپيده
شعلة بالِ رهايي
به تنم آتش كشيده

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

همسفر ماه




آهنگ: شاهپور باستانسير
تنظيم: اريك آركانت
خوانندگان: آيدا, ضحي, مريم, اودره و ساندرين

درد منو شناخي
گفتي كه هم‌صداييم
تو اين جهان هستي
مخلوق يك خداييم

خونِ بني آدميم
جوهر يك گوهريم
از تن اگه جداييم
شاخه يك پيكريم

گفتي كه باورِِ ما
ارزشِ انسانيِه
روز ديگه شب نداره
فاصله بي‌معنيه

تو ظلمتي كه خورشيد
نمي‌دونيم كجا بود
شعلة قلبِ شما
چراغِ شبِ ما بود

شما كه با دستاتون
عصاي دستِ مايين
شما كه تا قصه‌ها
همراه ما مي‌آيين

لحظة عشق همينه
رفيق و همراه شدن
مثل ستاره تو شب
همسفر ماه شدن

نسل سوم




آهنگ و تنظيم: آندرانيك
خواننده: مرجان


آي جوونا, آي جوونا
صداي دردِ آشنا
كلامِ نسلِ سومي
صداي بغضِ بيصدا

صداي نسلِ افتخار
واژة هر ترانه اي
صداي خواهشِ خدا
فراتر از فسانه اي

زمزمه هاي خونِ دل
صداي درد, صداي رنج
نسل تماميِ غرور
ارزش بي بديل گنج

آي جوونا, آي جوونا
صداي دردِ آشنا
كلامِ نسلِ سومي
صداي بغضِ بيصدا

اونكه گذشت قصه نبود
صداي نسلِ سوخته بود
نسلِ گذشته هاي ما
هرچي كه بود هرچي نبود

يه روز از اون صدا اومد
امروزِ من فرداي تو
يه روز از اين صدا مي آد
خونِ من و رگهاي تو

آي جوونا, آي جوونا
صداي دردِ آشنا
كلامِ نسلِ سومي
صداي بغضِ بيصدا

تو شعرها, ترانه ها
حرفِ تو حرفِ دلِ من
صدايِ تو اشكِ منه
خشتِ تنت از گِل من

آخر اين قصه تويي
نسل هميشه موندگار
تو دلِ اين ظلمتِ شب
روشنيِ ماه رو بكار

آي جوونا, آي جوونا
صداي دردِ آشنا
كلامِ نسلِ سومي
صداي بغضِ بيصدا

ديباچه تاريخ



آهنگ و تنظيم: محمد شمس
خوانندگان: مرجان, امير آرام, حميدرضا طاهر زاده, هايك, فريده گلدره,
با همراهي اركستر مجلسي فرانسه

فراز اول:
بيا بگشايمت تاريخ
در اين برگي كه شد زرين
همه گل واژه‌هايت شد
به خون عاشقان رنگين
بگو از باقر و ستار
از آن پس‌كوچه‌هاي داغِ تبدار
تپشهاي دل و چشمان بيدار
از آن دستان سبزِ بيرق‌افشان
از آن سنگر، از آن شير خروشان
بگو از كوچك و از عزمِ پسيان
به تكرار دلِ شوريدة عارف بگو:
«چه آذرها به‌جان از عشق آذربايجان دارم
من اين آتش خريدارش به‌جانم تا كه جان دارم
به بي‌پرواييِ من كس در اين آتش نمي‌سوزد
منِ پروانه چون پروانه كي پرواي جان دارم»
پس از تاراج بي‌رحم ستمگر
منم گلخونِ باغ تو
هنوز در سينه‌ام مانده
غمِ سنگين داغ تو
بگو تاريخ به سردارم
چه آذرها به‌دل دارم

فراز دوم:
آهنگِ خطر كرد آن
بُرنادلِ مردِ پير
در هر نفسش شوقي
در هر قدمش تدبير

تن ‌تشنة آزادي
صد آرزو و اميد
در پيج و خم نيرنگ
افسوس كه شد تبعيد

باز حسرت و زخم دل
باز رويشِ ويراني
توفان بلاخيز و
شبهاي زمستاني

فراز سوم:
در آن باغي كه توفان بلا زد
همه گلها شدند تاراج و پرپر
به نام آهن و زيتون و گندم
گلي بشكفت كه از گلها همه سر

به صبحي از فلاتِ خونِ گلها
بهاري ناگهان از غنچه روييد
وليكن پنجة سنگين دزدي
بهارِ غنچه را از شاخه‌ها چيد

خزان سركش پاييز برخاست
شكست غنچه، زمستان خيره‌سر شد
تمام سرخ‌گلهاي بهاري
به‌نام دختر و نامِ پسر شد

فراز چهارم:
من از تو با تو مي‌گويم
ببين گل داده امروز
در اين گنجينة صد آرزويِ پاك ديروز
گل همبستگي فتحِ فردا
«گل شورا», «گل شورا», «گل شورا»
سپيد و سرخ و سبزِ مانده در يادِ دليران
گل اين خاكِ گوهرخيز ايران
من از تو با تو با تاريخ مي‌گويم
تو اي باران‌سازِ خاك تشنه
از تو مي‌رويم
منم من!
همان فرياد تبريزت
منم! خيز اميرخيزت
منم آن لاله‌هايِ سرخِ جانداري كه مي‌جوشند از باغت
منم از ريشه‌هايِ آن شقايقهايِ عاشق‌پيشة خاكت
من از ديروز، من از امروز، من از آيندگانم
منم سردار سربردار
منم دريادلِ سالار
منم خون‌گريه‌هاي خواهران و مادرانم
منم آن لحظه‌هاي استخوان‌سوز غريو وحشت سنگسار
مرا انداختند در چاه مكر و حيلة دشمن
منم كه بوي يوسف مي‌دهد پيراهن من

فراز پنجم:
در آن صبحي كه مي‌آمد صداي نعره از سنگر
صدايِ زخميِ جنگل، صدايِ داسِ ويرانگر

صداي پنجه‌هاي مرگ پسِ هر ساية سنگين
ميان هر طنين پيچيد صدايِ نقشة ننگين

پس از آن روزِ بد‌فرجام، نفس در سينه‌ها خشكيد
نه ابرِ آسمان باريد نه آبي از زمين جوشيد

در ميان آن سياهي ناگهان
آتشي افروخته شد از استخوان
شعلة جانها فروزان چون شهاب
از حريقِ زخمِ دل تا آسمان

چون تپش در قلبها بيدار شد
چشمه از هرسو به‌دريا مي‌رسيد
دستها در دست يكديگرشدند
يك‌صدا تا اوج فردا مي‌رسيد

يكي با پاي تاول‌كوب، يكي با صد نفس آمد
يكي با بغضِ تنهايي يكي با صد جرس آمد

يكي با كوله‌بارِ عشق، دلي با يك سبد شادي
سري با صد‌هزار سودا، يكي با شوقِ آزادي

يكي مي‌دوخت و مي‌پوشاند، يكي مي‌پخت و مي‌جوشاند
يكي مي‌سوخت و مي‌افروخت، يكي مي‌ريخت و مي‌نوشاند

سرود رفتن و رفتن به‌جاي خون به‌رگها بود
حديث جنگ خورشيد و زمستان روي لبها بود

ببين سردار!
ببين ديباچه زيباي تاريخم
به خون سرخ جوشان تو آغشته‌ست
هنوزم پرچم سرخ اميرخيزت
به‌ياد قامت سرو تو افراشته‌ست
در شهر شرف، در شهر شرف

شهر پروانه ها





آهنگ و تنظيم: محمد شمس و اريك آركانت
خوانندگان: اودره, ساندرين, حميدرضا طاهرزاده و هايك

«اُوِر» هم مسلكِ اشرف
براي بودن و رفتن
گلوي سرخِ فريادم
تو هستي قلبِ سرخ من

در آن توفانِ وحشت زا
تو بودي كشتي اميد
دريدي پرده شب را
دميدي مثل يك خورشيد

ميان سايه هاي مرگ
نگاهم در نگاهت بود
دلم آتشفشان از آن
نگاه بي گناهت بود

شبِ بارانِ مرگ آور
پلِ دستِ تو شد سنگر
زِرِه بودي ز جان و دل
سپر بودي ز بال و پر

من از آوازِ تو ديدم
كه از فضلِ خداوندي
اگر پاي تو را بستند
تو گفتي كه «دماوندي»

تمام شهرِ تو يكدل
به گردِ خانة خورشيد
چو پروانه به گرد شمع
عجب جانانه مي چرخيد

تو پيوستي به تاريخم
در اين بيراهة تقدير
خوشا از چنگ شب رستي
شكستي حلقة زنجير

تو اي گمنامِ نام آور
ببين تا قصه ها رفتي
سوارِ بالِ سيمرغم
از اينجا تا كجا رفتي

هنوز در خاطرم هستي
ميان ياس و ابريشم
ترا مي سازم از رويا
به دستِ بوسة شبنم


اين ترانه با تلفيقي از فرانسه اجرا شد كه قسمت فرانسوي آن را دوست همكارم خانم لورن آباله آ نوشت.

رفيقِ راه

اي رفيق, همراه من باش
يه قدم مونده به آخر
خودتو از خود رها كن
تا بگيري از قفس پر

يه قدم مونده به آخر
نذار كه از پا بيفتي
يادته اول اين راه
عهدي كه بستي چي گفتي؟

از كدوم بيراهه رفتي؟
توي جاده‌هاي ترديد
توي غربتِ كدوم باد؟
دست پاييز گُلاتو چيد

رفتي تا سايه رسيدي
اما سايه تو خودش مُرد
وقتي كه خورشيد غروب كرد
تو رو سايه با خودش بُرد

هنوزم, اما تو اين راه
جاي تو, تو چشماي ماس
تو بيا تشنة راه باش
ته راه, چشمه, همونجاس

واسه رفتنِ دوباره
خودتو از خود رهاكن
كوله‌بارِ خستگي رو
از روشونه‌هات جدا كن

نگاه كن تو چشمِ خورشيد
تا دوباره جون بگيري
مي‌توني براي رفتن
از رگ من خون بگيري

بيا تا دو باره باهم
دستاي همو بگيريم
يه نفس تويِ دوتا تن
واسه هم ديگه بميريم

اي رفيق, همراه من باش
يه قدم مونده به آخر
خودتو از خود رها كن
تا بگيري از قفس پر

آينه دار

وقتي‌كه از راه مي‌رسي
آينه‌دار تو منم
رو بام خورشيد مي‌شينم
با اسم تو پل مي‌زنم

كوچه‌به‌كوچه پيش قدمهات سبد سبد گل مي‌چينن
تمام شعرام ترانه مي‌شن رو لب مردم مي‌شينن

دستاي گرمت پر از نوازش, پر از بهار و اميده
حريق چشمات شعلة عشقِ دستاي گرمِ خورشيده

آي بخدا بخدا بخدا من بي تو تنها مي‌ميرم
آي بخدا بخدا بخدا من بي تو تنها اسيرم

مي‌رسي از راه رهاتر از عشق, عطر شقايق مي‌آري
تو باغ دلها به‌جاي غصه واژه عشقو مي‌كاري

مثلِ تبسم, مثل سلامِ لباي بكرِ فردايي
نجيب و پاك و حرمت آبي, تو از تبارِ دريايي

آينه‌دار تو منم اي مهربونم
تنها ستاره مني تو آسمونم ....بخدا
بي تو نفس خشكيده توي سينة من
عمرِ دو بارة مني اي مهربونم... بخدا

وقتي‌كه از راه مي‌رسي
آينه‌دار تو منم
رو بام خورشيد مي‌شينم
با اسم تو پل مي‌زنم

آرزو

تو اي ايرانم, اي ايران
شكوفا باش, شكوفا باش
پر پرواز تو واكن
غرورِ نسل فردا باش

در اين فصل زمستاني
تو آغاز بهاران باش
براي خاكِ تن تشنه
زلالِ بكر باران باش

سر هركوچه بايد كاشت
نهال سبز آبادي
بزن سازي كه هر شعري
بشه فرياد آزادي

حريم نامِ تو بايد
يه دنيا آرزو باشه
براي كعبة دلها
چراغ جستجو باشه

تو اي ايرانم, اي ايران
شكوفا باش, شكوفا باش
پر پرواز تو واكن
غرورِ نسل فردا باش

در اين خاموشسراي گنگ
اگر از غم دلي پوسيد
هواي عشقتٌ بايد
درِ هر خانه يي پاشيد

تو را ميخواهم اي ميهن
تو زيبا سرزمين من
تبارم, تكيه گاهم تو
تو نيستي غير از اين من

كدام عاشق تر از من بود
براي خاطرت, اي يار
تمام آرزوش باشه
براي لحظة ديدار

تو اي ايرانم, اي ايران
شكوفا باش, شكوفا باش
پر پرواز تو واكن
غرورِ نسل فردا باش

اگر مجروحم از دشمن
اگر از زخمِ, تن پوشم
براي هر اجاقِ تو
يه خرمن شعله ميپوشم

براي باغ روياهات
بهشتي از غزل دارم
سر هر تكة خاكت
يه جنگل غنچه ميكارم

گلِ خورشيد خواهد شد
چراغ رويِ بام تو
كنارِ سفرة مهتاب
خدا مهمانِ شام تو

تو اي ايرانم, اي ايران
شكوفا باش, شكوفا باش
پر پرواز تو واكن
غرورِ نسل فردا باش

ماه و پلنگ

يه شب تو خواب ديدم كه ماه
يواش يواش اومد تو خواب
مثل همون قصه يي كه
خونده بودم تويِ كتاب

صداي پاش مثل نفس
سايه نداشت, مثل هوا
وقتي اومد تو خواب من
افتاد تو آب, صورت ماه

منم پلنگ عاشقت
خوشامدي به خواب من
پيش قدمهاي تو باد
ترانه هاي نابِ من

خوشامدي به خواب من
منم كه بيقرار تو
رو قلة مرگ خودم
نشستم انتظار تو

منم پلنگ زخميت
گفتم به ماه نازنين
تو مرهم زخم مني
منو ببر از رو زمين

از اين زمين رو سياه
دلم مي خواد رها بشم
پر بِكشم به آسمون
اسيرِ دست ماه بشم

بيا عزيزم, ماه من
از رو زمين منو بگير
مي خوام كه تو دستاي تو
بشم اسير, بشم اسير

گمشده شب

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

پيشِ سايه‌هاي چشمم
هيچ نمي‌رسه صدايي
كسي جز تو نمي‌پرسه
در كجايِ ناكجايي؟

توي تاريكيِ ترديد
تو رفيقِ راه من باش
واسه هق هق شبانه ام
تو صداي آهِ من باش

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

توي اين راه گم و گور
حتي مهتاب نمي تونه
جاي چشمات بدرخشه
جاي اسمِ تو بمونه

وقتي اسم تو رو خوندم
توي امتدادِ يك آه
انگاري ستاره باريد
تو تمام طولِ اين راه

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

حالا تو خشكيِ ظلمت
مي شه اسمِ تو را پاشيد
مي شه رنگِ قرص ماه رو
تويِ آينةِ چشات ديد

كاشكي من دوباره گُم شم
توي قصة شب تو
شوقِ يك ترانه باشم
بشكفم روي لب تو

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

فرياد زن

من ميخوام بگم، رهايي
توي بغضِ يك ترانه
ميشنوي صدامو، اما
زير ضرب تازيانه

من گل نشكفته پرپر
منو ميشكنن هزاربار
بميره، اونكه منو كُشت
زير ضربه هاي سنگسار

جرمِ نا بخشيدة من
اينه كه گفتن: زني, زن!

تير زهرواره هر روز
روي پيكرم نشسته
سر هر بهانه، جلاد
استخوانمو شكسته

هميشه مجروح و مصدوم
منو ميبرن به زندان
لِه ميشم، لَوَرده ميشم
زير داغ سنگباران

جرمِ نا بخشيدة من
اينه كه گفتن: زني، زن!

ميپاشن اسيد به چشمام
كه چرا اينقدر جووني
ميكشن به زير شلاق
كه چرا اينقدر ميدوني

گاهي سيلي و شكنجه
گاهي ناسزا و فرياد
يا كه دست و پام به زنجير
يا كه مي سپرند به جلاد

جرمِ نا بخشيدة من
اينه كه گفتن: زني، زن!

دست بيرحم ستمگر
غنچه هامو از خودم چيد
توي باغچة وجودم
بوي مرگ دوباره پاشيد

روز بخت، حتي هنوزم
زخمِ صدساله ميپوشم
غم سنگين يك كوهي
هنوزم مونده رو دوشم

جرمِ نا بخشيدة من
اينه كه گفتن: زني، زن!

اگه در بند و اسيرم
اگه ميشم تيرباران
من زنم، تكرار فردا
اين منم بقاي انسان

شعلة خاكسترم من
اگه كه سنگ صبورم
من زنم، صداي فردا
شورم و غرق غرورم

جرمِ نا بخشيدة من
اينه كه گفتن: زني، زن!
من پر از شوق رهايي
گرچه تازيانه برتن

جرمِ نا بخشيدة من
اينه كه گفتن: زني، زن!
شكل دنيا توي دستام
اين منو، انديشة من

خيال عشق

روبروي تو چي هستم
عاشقي از آب و آتش
سينه‌ام آغوش مهتاب
مثل چشمه, پاك و بي‌غش

مثل ماهيهاي عاشق
الفتم از جنسِ موجا
تو به فكر يك جزيره
من به فكرِ عشقِ دريا

در حريقِ عشق تو من
مثل يك پروانه سوختم
واسه روشنِ موندن تو
خودمو به شعله دوختم

قطره قطره اشك من بود
از تنِ شمعي فروزان
مي‌چكيد و بي‌صدا گفت
خاطراتم رو بسوزان!

بي‌صدا اما چه مي‌رفت
تا به عرش كبريايي
نالة قلبم كه مي‌گفت:
بي‌وفا! حالا كجايي؟

اگه رفتي مثل يك ماه
پشت ابرهاي جدايي
توي قلبِ من هنوزم
يه اميده كه مي‌آيي

گل سرخِ خاطراتت
هنوزم رو سينة من
هنوزم چراغِ يادت
توي چشمام مونده روشن

حالا تنها در خيالم
شوق ديدارِ تو دارم
جفت تنهايي من باش
اي تو تنها ماندگارم

آه گل سرخ




آهنگ و تنظيم: شاهپور باستان سير
خواننده: مرجان


ميون اين همه قصه
مال تو كلامِ نابه
خوندني ترين قصيدس
موندني‌ترين كتابه

يه طرف شكوهِ فردا
جشن نور و گل و گندم
فصلِ خوشبختيِ انسان
جشنِ آزاديِ مردم

يه طرف طلوعِ ظلمت
واسه آيه هاي شيطان
فصلِ آغازِ تباهي
واسةِ فروشِ انسان

قصة رويش تزوير
جنگ خورشيد و زمستون
قصة آهِ گلِ سرخ
اسم تو شكفته در خون

ميون اين همه قصه
مال تو كلامِ نابه
خوندني ترين قصيدس
موندني ترين كتابه

قصة زخمِ تنِ تو
سوختن و فرياد كشيدن
تپشِ قلب ستاره
قصة قلب تو و من

قصة هجومِ وحشي
يك روايت از شكايت
شرحِ امتدادِ تاريخ
شكلِ برترِ حقيقت

شوقِ بيداريِ فردا
واسة طلوعِ آفتاب
قصة پلنگ عاشق
جنگِ تاريكي و مهتاب

ميون اين همه قصه
مال تو كلامِ نابه
خوندني ترين قصيدس
موندني ترين كتابه

اشك

در اون شبهاي پر حسرت
كه مي باريد نمِ اشكم
به روي گونه هاي من
مثل بارون ولي نم نم

منو تا خواب من ميبرد
تو اون تنهاييِ شبهام
نوازشهايِ سوزانِ
تبِ دستِ تو با اشكام

تو مثلِ آينه با من
منو در خود نگاه كردي
تو تكرارِ مني در من
به عشقت آشنا كردي

در اين فصلِ جداييها
من و يك حسرتِ لبخند
دو باره دست تو داده
منو با ريشه هام پيوند

تمامِ فصلِ من بي رنگ
تمام لحظه هام ترديد
اگر پيدات نمي كردم
دلم از غصه مي پاشيد

تو با گل واژه هاي عشق
منو تا بيكران بردي
ميان روشن و تاريك
به دست آينه مي سپردي

برام از كوچ شب گفتي
شدم از تابِ تو بيتاب
دلم روشن شد از برقِ
نگاهِ زيركِ مهتاب

نگاهم در نگاهت بود
دوباره اشك من جوشيد
به روي گونة خيسم
گمونم بوسه ات لغزيد

با تو بودن

آهنگ و تنظيم: آندرانيك
خواننده: منوچهر سخايي


وقتي پيشم نباشي
سرو قدم خم مي‌شه
خالي مي‌شم از خودم
از خود من كم مي‌شه

عمر زمان مي‌گذره
ثانيه پرپر مي‌شه
بين زمين و هوا
فاصله كمتر مي‌شه

وقتي كه باشي اما
فاتحِ رو زمينم
همسفر ماه مي‌شم
ستاره رو مي‌چينم

سوارِ بالِ آفتاب
تو آسمون مي‌تازم
رو بالِ موجِ دريا
قصر صدف مي‌سازم

وقتي پيشم نباشي
هميشه تنها منم
مي‌شكنه يك هرزه‌باد
ساقة خشكِ تنم

تو غربتِ نفس‌گير
حسرتِ آهِ مرگم
جدا مي‌شم از خودم
مثل سقوطِ برگم

وقتي كه باشي اما
صافي تر از صداقت
در تو خلاصه مي‌شم
تو آينة نجابت

براي با تو بودن
قفس برام يه دنياس
هرجا كه باشي آنجا
قلب منم همونجاس