۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

گمشده شب

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

پيشِ سايه‌هاي چشمم
هيچ نمي‌رسه صدايي
كسي جز تو نمي‌پرسه
در كجايِ ناكجايي؟

توي تاريكيِ ترديد
تو رفيقِ راه من باش
واسه هق هق شبانه ام
تو صداي آهِ من باش

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

توي اين راه گم و گور
حتي مهتاب نمي تونه
جاي چشمات بدرخشه
جاي اسمِ تو بمونه

وقتي اسم تو رو خوندم
توي امتدادِ يك آه
انگاري ستاره باريد
تو تمام طولِ اين راه

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

حالا تو خشكيِ ظلمت
مي شه اسمِ تو را پاشيد
مي شه رنگِ قرص ماه رو
تويِ آينةِ چشات ديد

كاشكي من دوباره گُم شم
توي قصة شب تو
شوقِ يك ترانه باشم
بشكفم روي لب تو

منم آن شبزدة گُم
تو چراغِ شبِ تارم
تو بگو قدم قدم من
جايِ پايِ تو بذارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر