۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

ماه و پلنگ

يه شب تو خواب ديدم كه ماه
يواش يواش اومد تو خواب
مثل همون قصه يي كه
خونده بودم تويِ كتاب

صداي پاش مثل نفس
سايه نداشت, مثل هوا
وقتي اومد تو خواب من
افتاد تو آب, صورت ماه

منم پلنگ عاشقت
خوشامدي به خواب من
پيش قدمهاي تو باد
ترانه هاي نابِ من

خوشامدي به خواب من
منم كه بيقرار تو
رو قلة مرگ خودم
نشستم انتظار تو

منم پلنگ زخميت
گفتم به ماه نازنين
تو مرهم زخم مني
منو ببر از رو زمين

از اين زمين رو سياه
دلم مي خواد رها بشم
پر بِكشم به آسمون
اسيرِ دست ماه بشم

بيا عزيزم, ماه من
از رو زمين منو بگير
مي خوام كه تو دستاي تو
بشم اسير, بشم اسير

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر